شایلین و مریضی
شایلینم نازنینم دختر خوبو ماهم . عزیزتر از جونم دار و ندارم فدات. نمیدونم از کجا شروع کنم و از چه بنویسم. خیلی وقته برات مطلبی ننوشته بودم دلم میخواست از چیزای خوب بنویسم ولی باور کن همه چیزو فراموش کردم. فقط زجری که در طول تعطیلات عید کشیدم رو یادم هست. دخترک نازنینم. ماه قشنگم نفهمیدم چطوری و کی مریض شدی. همه چیز داشت خوب پیش میرفت. داشتیم برنامه ریزی میکردیم که من و شما و بابایی سه تایی با هم به سرزمین مادری من و یا همان زادگاهم برویم که یهو همه چی خراب شد. صبح روز سوم فروردین وقتی از خواب بیدار شدی کمی صبحانه خوردی شروع کردی به گریه و بیقراری. وقتی بغلت میکردم متوجه شدم به شدت تب داری. همش گریه میکردی گفتم کجات درد میکنه زیر گوشتو روی لپ...
نویسنده :
مامانی
14:45